آوای خوش زندگی

منم از موقعیت استفاده کردم و علی اکبر رو با خودم بردم!                     ...

یه روز جمعه با خانواده دایی محمد رفتیم بیرون و یه مزرعه آفتابگردون خیلی خوشکل پیدا کردیم.                              عکس گرفتن از این 4 تا وروجک کار خیلی خیلی سختی بود. از حدود 30تا عکس این یکی به نسبت از بقیه بهتر بود. ولی تو عکس دومی ژست حسین رو در کنار آوا دریابید، دخترم شانس آورد جون سالم به در برده!!!                     آخر سر هم رستوران سنتی چیت.       &n...

یه روز تصمیم گرفتم برای آوا کاردستی درست کنم. موقع درست کردنش همش از آوا نظر خواهی میکردم. آخر کار پرسیدم دیگه چی کم داره؟ آوا هم گفت: کباب!!! منم اون کنار یه منقل کباب گذاشتم.             ...

مرداد ماه 1393 آوا برای اولین بار به مشهد سفر کرد.         بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید. اینجا که داخل فرودگاهه با اینکه قبلا هم هواپیما سوار شده بودی خیلی برات تازگی داشت. هر کاری کردیم که علی اصغر رو با خودت نیاری، موفق نشدیم. علی اصغر رو تو بازرسی گذاشتن که از دستگاه رد بشه آوا کلی بغض کرد.     آوا متعجب از اتوبوسهای بی صندلی فرودگاه!       در تمام لحظات سفر علی اصغر در کنار آوا بود حتی تو هواپیما براش کمربند هم بسته بودیم!!!     استقبال پدیده شاندیز با گل سرخ از دخترم...

یه بار بابا یه سنگک کوچولو مخصوص آوا خریده بود که آوا کلی بهش ذوق می کرد.   ...

      بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید.   آوا خانم مشغول سرکشیدن آبغوره تازه !   ...

...

این روزها آرش زیاد میاد پیش آوا حسابی هم با هم بازی میکننن.                                            بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید. اینم کاردستی مامانه     یه روز هم با خاله فاطمه دوتاشون رو بردیم شهربازی رنگین کمان.         ...